.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۱۹۸→
لبخندمصنوعی زدم وگفتم:ببخشید...
دلم می خواست خفه اش کنم...رفیقمه دوس دارم بپرم توبغلش وشالاپ شالاپ ماچش کنم...به توچه؟!!
نیکا لبخندی بهم زدوباحرکت لبش گفت:گوربابای آرایش...
وآغوشش و واسم بازکرد...منم باذوق پریدم بغلش وبوسه ای روی گونه اش نشوندم...اون خانوم آرایشگره تاجایی که توان داشت،بهم چشم غره رفت ولی من حتی کوچیک ترین توجهی بهش نکردم و نیکا روبیشتربه خودم فشار دادم...
ازآغوشش بیرون اومدم وزل زدم توچشماش...مهربون گفتم:مبارکه عروس خانوم...به پای هم پیرشین ایشاا...
لبخندمهربونی زدوهیچی نگفت...
آرایشگره پارازیت انداخت وسط حال خوشمون:
- تشریف بیاریدشنلتون وتنتون کنید...چیزی نمونده دامادبرسه!!
وبه سمت صندلی توی سالن رفت وشنل نیکا روازروش برداشت...به سمتمون اومدوخواست شنل نیکو روتنش کنه
که بالبخندمصنوعی گفتم:میشه من تنش کنم؟!
اخم غلیظ کردوچشم غره توپی بهم رفت...شنل وبه سمتم گرفت...شنل وازش گرفتم واونم رفت پی
کارش...چندتاعروس دیگه هم توی آرایشگاه بودن که بایدآماده می شدن...
شنل نیکا روتنش کردم وبه سمت صندلی رفتم تامانتوم وتنم کنم...دستیارای آرایشگره وکسایی که توسالن بودن،مدام از نیکا ولباسش تعریف می کردن...کفشون بریده بود!!!قربون رفیق خوشگلم بشم من!!!
من که لباسم وپوشیدم،زنگ دربه صدادراومد...یکی ازدستیارای آرایشگره دروبازکردوفیلم بردار نیکا اینا اومدتو...دست نیکاروگرفتم وباشوخی وخنده به سمت دررفتیم...صبح که اومده بودیم،همون اول کاری ازمون پول گرفتن...حتی ازمنم به خاطرآرایش ومویی که می خواستن درست کنن،همون کله صبح پول گرفتن!!!
آرایشگاهه تویه ساختمون تجاری بود...
مثل اینکه متین دم در،توراهروی ساختمون،منتظربود... فیلمبرداره به من گفت که وقتی ازآرایشگاه بیرون اومدم،دست نیکا روبذارم تودست متین...
ازآرایشگاه بیرون اومدیم ودرپشت سرمون بسته شد...متین بایه کت وشلوارمشکی تقریبابراق ویه دسته گل خوشگل توی دستش جلوی درمنتظربود...یه پیرهن مردونه ساده سفیدم تنش بود...بایه کراوات نازک مشکی...موهاشم درست کرده بود وداده بودبالا...خیلی خوشتیپ شده بود!!!البته جای برادری ها!!!من به هرکی چشم داشته باشم به متین به چشم برادری نگاه می کنم....
داشتم ذوق مرگ می شدم!!!تاحاالانقدبه یه عروس ودامادنزدیک نشده بودم!!!
دست تودست نیکا به سمت متین رفتیم...فیلمبرداره داشت فیلم می گرفت...کلی ذوق کرده بودم که من تواول فیلمشون هستم!!نیشم تابناگوشم بازبود...دست نیکا روگذاشتم تودست متین...متین داشت باچشماش نیکا رومی خورد...نیکام خیره خیره نگاهش می کرد...این دیگه هیزبازی نیس...دیگه زن وشوهرشدن!!
لبخندی زدم وباذوق گفتم:خیلی به هم میاین!!!
دلم می خواست خفه اش کنم...رفیقمه دوس دارم بپرم توبغلش وشالاپ شالاپ ماچش کنم...به توچه؟!!
نیکا لبخندی بهم زدوباحرکت لبش گفت:گوربابای آرایش...
وآغوشش و واسم بازکرد...منم باذوق پریدم بغلش وبوسه ای روی گونه اش نشوندم...اون خانوم آرایشگره تاجایی که توان داشت،بهم چشم غره رفت ولی من حتی کوچیک ترین توجهی بهش نکردم و نیکا روبیشتربه خودم فشار دادم...
ازآغوشش بیرون اومدم وزل زدم توچشماش...مهربون گفتم:مبارکه عروس خانوم...به پای هم پیرشین ایشاا...
لبخندمهربونی زدوهیچی نگفت...
آرایشگره پارازیت انداخت وسط حال خوشمون:
- تشریف بیاریدشنلتون وتنتون کنید...چیزی نمونده دامادبرسه!!
وبه سمت صندلی توی سالن رفت وشنل نیکا روازروش برداشت...به سمتمون اومدوخواست شنل نیکو روتنش کنه
که بالبخندمصنوعی گفتم:میشه من تنش کنم؟!
اخم غلیظ کردوچشم غره توپی بهم رفت...شنل وبه سمتم گرفت...شنل وازش گرفتم واونم رفت پی
کارش...چندتاعروس دیگه هم توی آرایشگاه بودن که بایدآماده می شدن...
شنل نیکا روتنش کردم وبه سمت صندلی رفتم تامانتوم وتنم کنم...دستیارای آرایشگره وکسایی که توسالن بودن،مدام از نیکا ولباسش تعریف می کردن...کفشون بریده بود!!!قربون رفیق خوشگلم بشم من!!!
من که لباسم وپوشیدم،زنگ دربه صدادراومد...یکی ازدستیارای آرایشگره دروبازکردوفیلم بردار نیکا اینا اومدتو...دست نیکاروگرفتم وباشوخی وخنده به سمت دررفتیم...صبح که اومده بودیم،همون اول کاری ازمون پول گرفتن...حتی ازمنم به خاطرآرایش ومویی که می خواستن درست کنن،همون کله صبح پول گرفتن!!!
آرایشگاهه تویه ساختمون تجاری بود...
مثل اینکه متین دم در،توراهروی ساختمون،منتظربود... فیلمبرداره به من گفت که وقتی ازآرایشگاه بیرون اومدم،دست نیکا روبذارم تودست متین...
ازآرایشگاه بیرون اومدیم ودرپشت سرمون بسته شد...متین بایه کت وشلوارمشکی تقریبابراق ویه دسته گل خوشگل توی دستش جلوی درمنتظربود...یه پیرهن مردونه ساده سفیدم تنش بود...بایه کراوات نازک مشکی...موهاشم درست کرده بود وداده بودبالا...خیلی خوشتیپ شده بود!!!البته جای برادری ها!!!من به هرکی چشم داشته باشم به متین به چشم برادری نگاه می کنم....
داشتم ذوق مرگ می شدم!!!تاحاالانقدبه یه عروس ودامادنزدیک نشده بودم!!!
دست تودست نیکا به سمت متین رفتیم...فیلمبرداره داشت فیلم می گرفت...کلی ذوق کرده بودم که من تواول فیلمشون هستم!!نیشم تابناگوشم بازبود...دست نیکا روگذاشتم تودست متین...متین داشت باچشماش نیکا رومی خورد...نیکام خیره خیره نگاهش می کرد...این دیگه هیزبازی نیس...دیگه زن وشوهرشدن!!
لبخندی زدم وباذوق گفتم:خیلی به هم میاین!!!
۱۴.۷k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.